تنها
میدونم که میدونی چقد دوست دارم میدونم که میدونی هر لحظم تو شدی ولی می خوام بازم بگم بگم که چشمات دنیامه اغوشت ارامشمه شونه هات تکیه گامه دستات پناهمه نفست نفسمه پس باش هر چند دور هر چند کم فقط باش تا منم باشم تا با تو ارامشمو بگیرم... خیس باران بودم مست بوی نم خاک بوی سبزه و گل مرا هوایی کرده بود در باغ می گشتم به سپیدار به سرو دست دادم گل سرخ را بوییدم آدرسش را پرسیدم من نمیدیدم که: عنکبوتی سر راهم سبز شد چه سیاه بود تاری تنید نه چندان سخت بالهایم نازک بود و من خود را در آن پیچیدم سالهاست گرفتار آن تارم دیگر امیدی نیست
نو بگوییم و نو بیندیشیم عادت کهنه را به هم بزنیم و ز باران، کمی بیاموزیم که بباریم و حرف کم بزنیم کم بباریم اگر، ولی همه جا عالمی را به چهره نم بزنیم سخن از عشق، خود به خود زیباست سخن عاشقانه ای به هم بزنیم قلم زندگی به دل است زندگی را بیا رقم بزنیم
سالکم قطره ها در انتظار تواند زیر باران بیا قدم بزنیم بعضى وقتا مجبورى تو فضاى بغضت بخندى...
زیر باران بیا قدم بزنیم
دلت بگیره و دلگیر نباشى...
شاکى بشى و شکایت نکنى...
گریه کنى اما نذارى اشکات پیدا بشن...
خیلى چیزا رو ببینى و ندیده بگیرى...
خیلى ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنى.
Design By : RoozGozar.com |