تنها
عازم یک سفـــرم نه اهل دریا بودم ، نه آسمان ، نه زمین ! مدتهاست تب و لرز برایم باقی نمانده است!!! روزهای سختی رو میگذرونم !!! سر خاک من....
سفری دور به جایی نزدیــــک
سفری از خود من به خـــودم
مدتی است نگاهم به تماشای خداســت
و امیـدم به خداوندی اوســـت…
سبز شدم ریشه به جانت بخشیدم تا اهل دلت باشم و افسوس که دلت هیچ وقت با من نبود ...
چتر منطق را بر سر گرفته ام!
تا باران عشق را تجربه نکنم!
دیگر توان مقابله با
وقتی که نیستی همه چیز تنگ میشود
نفسم
دنیایم
دلم !
اونی که بیشتر اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه...
اونی که نخواست ما رو بالاخره میاد دیدن جسدم....
اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابتمو گرفته....
اونی که سلام نمی کرد میاد برای خداحافظی...
عجب روزیه اون روز...
حیف که اون موقع خودم نیستم...
Design By : RoozGozar.com |